سلام به همه ی دنیا
راستش خیلی نا امید شدم از اون عاشق های بیچاره ام حتی یادم رفته یه چیزی یا یه کسی رو برای چی می خوام یه چیز با حال بگم زانو هام می لرزید وقتی توی دست هام داشتمش دنیال یه قاصدک بازیگوش بودن به نظر دیوونگی می یاد ولی گرفتم توی دست هام ظریف و نحیف بود ارزو کردم نویسنده خوبی باشم زیر تابلو بخش زبان و ادبیات فارسی فوت کردم تا بره می دونی اونی که می گه قاصدک ها پیام رسون هستن دروغ نگفته اگه یه قاصدک دیدی کلی ارزو پشت سرشه دیدی چه جوری می خوره زمین دوباره می ره اسمون
چه طور می چرخه هی وقتی بچه ها سر کلاس طنز نوشته هاشون رو می خوندن به خودم می گفتم من نمی تونم این جوری بنویسم حتی سکوت کردم یعنی می خواستم دلم رو به دریا بزنم ولی نه باید بهترین باشم
استاد می گه با زیاد نوشتن و زیاد خوندن یه روزی تو بهترین می شی باید زیاد بنویسم و زیاد بخونم استاد می گه باید صدای خودم رو داشته باشم
راستش کتاب کم می خونم خیلی کم نمی دونم باید چه طوری شروع کنم باید عناصر داستان رو خوب بشناسم یه دفتر داشته باشم داستان هارو نقد کنم مثلا شروع داستان چه طور بود چه طور شخصیت رو پرداخت کرده بود
کاش می فهمیدم چرا می خوام بنویسم وقتی که توی دنیای نویسندگی هم می خوام حرف دلم رو کسب بشنوه که می دونی چی می گم یه تقدس نمایی خاصی دارم احساساتم رو راحت بروز نمی دم بدی با اسم واقعی خودت وبلاگ بنویسی همینه که راحت نمی تونی بگی خودسانسوری می کنی
به هر حال اشنا ها بیشتر اینستاگرام رو می خونن نه وبلاگ رو
چه خوب که می تونم توی وبلاگم بنویسم رفیق کاشکی یه کافه بود چند تا نویسنده با حال بود با هم می نوشتیم با هم کتاب می خوندیم هیچ فکر نمی کردم برای یه گروه داستان خوب حسرت به دل باشم
چی می شد یعنی دوشنبه ها می رفتم پیش رفقای نویسنده ام بین روزهای خاکستری هفته دوشنبه ها نارنجی ترین روزم بود
به هر حال می نویسم شاید یه روز شد به ارزوم رسیدم هی هی
داشتم فکر می کردم هیچی بعدا بهت می گم نفس عمیق بکش از فردا بنویس نه از امروز هر روز تا ابد هر چیزی یه رنجی داره باید بهای اون رو به جون خرید مگه نه
در جست و جوی گنجشک ها بعد کاملش می کنم
تا از سرویس بابا جا نموندم بگم که وال پنجاه و دو هرتز خیلی خودمی
,یه ,رو ,نمی ,ها ,توی ,می گه ,که می , ,چی می ,می خوام
درباره این سایت